
جان رونالد روئل تالکین (John Ronald Reuel Tolkien) متولد۳ ژانویهٔ ۱۸۹۲ در بلومفونتین، آفریقای جنوبی نویسنده، شاعر، زبانشناس و استاد دانشگاه بریتانیایی بود که بابت آثار خیالپردازی حماسیاش شناخته میشود. از معروفترین کتابهای او میتوان به هابیت، ارباب حلقهها و سیلماریلیون اشاره کرد.
پدرش «آرتور روئل تالکین» رییس بانک انگلیسی بود و مادرش هم «مابل سافیلد» نام داشت. هنگامی که آرتور به ریاست بانک بریتانیا در بلومفونتن ارتقا یافت، از انگلستان مهاجرت کردند. و هنگامی که جان سه سال داشت، برای یک دیدار خانوادگی به همراه مادر و برادرش به انگلیس رفت. ولی پدرش پیش از آنکه بتواند به آنها بپیوندد، در آفریقای جنوبی بهدست تب روماتیسمی چشم از جهان فرو بست.
این رویداد دست خانواده تالکین را بست و مادرش، که دیگر درآمدی نداشت، او را به «بیرمنگام» برد تا همگی پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کنند. پس از مدتی چند، در سال ۱۸۹۶، به «سارهول» در «هال گرین» رفتند.
مابل مادر تالکین در سال ۱۹۰۰ با وجود مخالفت خانوادهاش گرایش دینی خود را عوض کرد و این کار باعث شد دیگر خوانواده اش پشتیبانی مالی از او کنند. در سال ۱۹۰۴، هنگامی که تالکین ۱۲ ساله بود، مادرش به سبب دیابت حاد در خانهای اجارهای در شهر «ردنال» چشم از جهان فرو بست.
مابل پیش از مرگش سرپرستی فرزندانش را به دوست صمیمی خود، پدر روحانی «فرانسیس خاویر مورگان»، از کاتولیکهای بیرمنگام سپرد تا آنها را کاتولیک بار آورد.
در اکتبر سال۱۹۱۱، تالکین به «کالج اکستر» از دانشگاه «آکسفورد» رفت. و نخست در کلاسهای ادبیات و فلسفه لاتین و یونان آموزش دید، ولی در سال ۱۹۱۳ رشتهاش را به زبان و ادبیات انگلیسی تغییر داد و در سال ۱۹۱۵ با بالاترین درجه فارغالتحصیل شد.
در اوت ۱۹۱۴، انگلیس وارد جنگ جهانی اول شد، او در ژوئیه ۱۹۱۵ بهعنوان ستوان دوم موقت وارد ارتش شد و در ۳ نوامبر ۱۹۲۰، تالکین با حفظ درجه ستوانی خود از خدمت خارج شد. و ارتش را ترک گفت.
او از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۵۹، استاد زبانشناسی تاریخ در دانشگاه آکسفورد بود. و در ۲۸ مارس ۱۹۷۲ نشان امپراتوری بریتانیا را از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد.
جی آر آر تالکین در دورهی بازنشستگی، از ۱۹۵۹ تا مرگش در ۱۹۷۳، آوازهی ادبی فراوانی پیدا کرد و مورد توجه عمومی قرار گرفت
سر انجام در ۲ سپتامبر ۱۹۷۳ و در سن ۸۱ سالگی بر اثر خونریزی زخم معده و عفونت قفسه سینه درگذشت.
کتاب شناسی تالکین
هابیت ۱۹۳۷
یاران حلقه ۱۹۵۴
دو برج ۱۹۵۴
بازگشت پادشاه ۱۹۵۵
ماجراهای تام بامبادیل ۱۹۶۴
درخت و برگ ۱۹۶۴
سیلماریلیون ۱۹۷۷ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
داستان های ناتمام ۱۹۸۰ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
داستان های فراموش شده (قسمت اول) ۱۹۸۳-۱۹۸۴ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
داستان های فراموش شده (قسمت دوم) ۱۹۸۴ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
سروده های بلریاند ۱۹۸۵ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
شکل دادن سرزمین میانه ۱۹۸۶ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
راه گمشده و دیگر نوشته ها۱۹۸۷ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
بازگشت سایه ۱۹۸۸-۱۹۸۹ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
خیانت آیزنگارد۱۹۸۹ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
جنگ حلقه ۱۹۹۰ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
سائورون شکست خورد۱۹۹۲ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
حلقه مورگوت ۱۹۹۳ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
نبرد گوهرها ۱۹۹۴ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
مردم سرزمین میانه ۱۹۹۶ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
فرزندان هورین۲۰۰۷ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
سقوط گوندولین۲۰۱۸ توسط پسرش کریستوفر تالکین منتشر شد
کتاب ارباب حلقهها
ارباب حلقهها (The Lord of the Rings) یک رمان خیالپردازی حماسی است نوشتهٔ جی. آر. آر. تالکین. داستان این رمان در سرزمین میانی رقم میخورد؛ مکانی مانند زمین و تا حدودی مدتها پیش در زمانهای گذشته.
این داستان به عنوان دنبالهای بر کتاب کودکان هابیت نوشتهٔ تالکین در سال ۱۹۳۷ آغاز شد، اما در نهایت به اثری بسیار بزرگتر بدل شد. این کتاب به صورت مرحلهای میان سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۹ نوشته شدهاست.
ارباب حلقهها با فروش بیش از ۱۵۰ میلیون نسخه در جهان، یکی از پرفروشترین کتابهایی است که تاکنون نوشته شدهاست. عنوان کتاب به آنتاگونیست اصلی داستان، ارباب تاریکی سائورون اشاره دارد که در دوران اول حلقهٔ یگانه را ساخت تا در کارزار خود برای تسخیر تمام سرزمین میانی، بر دیگر حلقههای قدرت که به انسانها، دورفها و الفها داده شده بود فرمانروایی کند.
از پیدایش در شایر — سرزمین هابیتها که یادآور حومه انگلستان است — داستان این رمان در سرتاسر سرزمین میانی و در پی تلاش برای از بین بردن حلقه یگانهٔ و عمدتاً توسط هابیتهایی بهنام فرودو، سم، مری و پیپین روایت میشود.
این اثر از نظر تالکین یک جلد از مجموعهٔ دو جلدی به همراه سیلماریلیون بود، گرچه عموماً برای خوانندگان بهنام سهگانه شناخته میشود. به دلایل اقتصادی، ارباب حلقهها در طول یک سال از ۲۹ ژوئیه ۱۹۵۴ تا ۲۰ اکتبر ۱۹۵۵ در سه جلدبا عنوانهای یاران حلقه, دو برج و بازگشت پادشاه به چاپ رسید.
بخشی از کتاب
دورف:
در اساطیر و فرهنگ عامه ژرمن ها و به ویژه اسکاندیناویایی ها، واژه دورف به گونه ای موجودات خیالی اطلاق می شود که در حفره ها و راه های درون کوه ها و سطوح زیرین معادن زندگی می کنند. قامت آنان حدودا نیم متر است. گاه ظاهری زیبا دارند، اما معمولاً به شکل پیرمردانی دنیادیده با ریش بلند تجسم می شوند که در مواردی گوژپشت هستند.
دورف های کوهی از نظام پادشاهی یا قبیله ای برخوردارند و شاهان، روسا و و سپاهیان خود را دارند. آنان در تالارهای زیرزمینی زندگی می کنند، و معروف است که در این تالارها خروارها طلا و سنگ های قیمتی وجود دارد. شهرت دورف ها بیش از هر چیز، مدیون مهارت شان در انواع فنون فلزکاری و ساخت شمشیرها و حلقه های جادوست، اما خرد عمیق، دانش خفیه، و توانایی شان در دیدن آینده، اتخاذ اشکال گوناگون و نامرئی شدن، وجهه معتبر دیگری به آنان می افزاید.
دورف ها در بسیاری از افسانه ها به صورت موجوداتی نشان داده می شوند که نسبت به مردمی که مورد خوشایند ایشان قرار می گیرند، مهربان و سخاوت مندند، اما اگر مورد تعدی قرار گیرند انتقام می جویند. دورف های سوئیسی، یا « مردم زمینی » گاه به کشاورزان کمک می کنند، حیوانات سرگردان را می یابند، و سر راه کودکان بی بضاعت هیزم و میوه می گذارند. در اسکاندیناوی و آلمان هم رابطه دوستانه ای میان دورف ها و آدمیان برقرار است، اما دورف ها هرازگاهی ذرت می دزدند، گله ها را می آزارند، و کودکان و دختران جوان را می ربایند. خدماتی که برایشان انجام می گیرد معمولاً با پیش کش هایی از گنجینه آنان جبران می شود؛ اما مردمی که گنجینه های دورف ها را می دزدند، از آن پس دچار مصیبت بزرگی می شوند یا پس از رسیدن به خانه، به جای طلای دزدیده شده چند برگِ خشک می یابند.
دورف های معادن نسبت به پسرعموهای کوه زی خود غیرقابل اعتمادتر و مغرض ترند. در سطوح زیرین معدن، کارگران صدای راه رفتنشان را می شنوند و گاه آنان را به چشم می بینند، و با اهدای غذای خود سعی می کنند شرشان را کم کنند.
چکش تور، محصول دورف هاست. بنابر گفته اسنوری ( مولف اِدای منثور؛ ۱۲۴۱-۱۱۷۹ م. ) ، کرم هایِ درونِ گوشت جسدِ یمیرِ غول، اجداد دورف هایند.
اورک:
موجودی افسانه ای ( مثل هیولای دریا، غول، یا دیو ) با هیئتی هراس انگیز. در انگلیسی، اورک دو ریشه از هم متمایز دارد. اورک به معنای هیولای مجهول الهویه دریایی، از اُرکا ( orca ) ی لاتین مشتق شده است. اُرکا ظاهرا به جانوری مثل نهنگ قاتل اطلاق می شده است. و اورک به معنای دیو یا غول در متون انگلیسی قدیم ( ۸۰۰ بعد از میلاد ) و در کلمه ترکیبی orcneas به معنای « هیولاها » در شعر بوولف به کار رفته است. در این معنا، اُرک به اُرکوس لاتین، خدای جهان زیرین باز می گردد.
گابلین:
در فرهنگ عامه غرب، جن سرگردانی که معمولاً شرور و خبیث است. می است. می گویند گابلین ها در غارها زندگی می کنند اما به خانه های مردم هم می آیند و دیگ ها و قابلمه ها را به صدا در می آورند، لباس خفتگان را چنگ می زنند، شب ها اثاثیه را جا به جا می کنند، و پس از کوبیدن به در و دیوار می گریزند. تصور بر این است که آنان والدین را در امر انضباط فرزندانشان یاری می کنند، به این طریق که اگر کودک خوب باشد برایش هدیه می آورند و اگر لجبازی کند تنبیهش می کنند.
اِلف:
اِلف در فرهنگ عامه ژرمن ها، ابتدا به هرگونه روح اطلاق می شد، و بعدها به معنی خاص تر موجود کوچکی معمولاً به شکل انسان استفاده شد.
اسنوری الف ها را به الف های روشن ( که زیبا بودند ) و الف های تاریک ( که از قیر تاریک تر بودند ) دسته بندی کرد. الف ها به شرارت و بی ثباتی معروف بودند. در زمان ها و مناطق مختلف تصور می شد که الف ها باعث بروز مرض در میان آدمیان و حیوانات می شوند و بر سینه فرد خفته می نشینند و برایش کابوس ایجاد می کنند ( ژرمن ها به کابوس، آلپ دروکن می گویند که معنای لفظی آن، فشار الف است ) . نیز، کودکان مردم را می دزدند و جای آن ها کودکان الف یا غیرآدمیزاد که نحیف یا دگرگون یافته اند می گذارند. گاهی هم پیش آمده است که الف ها خیر و سودمند انگاشته شوند. در ارتفاعات اسکاتلند، کودکان را تا پایان مراسم غسل تعمیدشان به خوبی می پایند تا موجودات موهوم آنان را ندزدند یا عوض نکنند. در شعر الف شاه اثر گوته، الف ها از جن ها، دیوها و پریان دیگر متمایز شده اند…
کتاب هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره
هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره (The Hobbit, or There and Back Again) یک رمان خیالپردازی کودکانه نوشتهٔ جی. آر. آر. تالکین، نویسندهٔ انگلیسی است. این اثر در ۲۱ سپتامبر ۱۹۳۷ به چاپ رسید و با استقبال گسترده منتقدان همراه بود. این اثر نامزد دریافت مدال کارنگی شد و برای بهترین خیالپردازی نوجوانانه جایزه ای از نیویورک هرالد تریبیون دریافت کرد.
داستان هابیت در دنیای خیالی تالکین جریان دارد. هابیتها مردم کوچکی هستند، کوچکتر از دورفها، عاشق صلح و آرامش و زمینهای زراعی خوباند. از ماشین بدشان میآید، اما ابزار را ماهرانه به کار میبرند. چالاکاند، اما دوست ندارند عجله کنند. چشم و گوششان تیز است. خیلی زود چاق میشوند.
لباسهایی به رنگ روشن میپوشند، اما خیلی کم کفش پا میکنند. خندیدن و خوردن (شش وعده در روز) و نوشیدن را دوست دارند. از مهمانی خوششان میآید و همینطور از دادن و گرفتن هدیه. در سرزمینی زندگی میکنند که به آن شایر میگویند، جایی بین رودخانه برندی واین و بلندهای فار. هابیت، داستان این موجودات دلچسب است – داستانی به خودی خود کامل، اما پر از نشانههایی که خبر از اتفاقهای شوم آینده میدهد.
بیلبو بگینز، هابیتی است که زندگی راحت و بی چالشی را سپری می کند و به ندرت از محل زندگی اش دور می شود. اما زمانی که جادوگری به نام گاندولف و کوتوله های همراه او به در خانه اش می آیند تا بیلبو را برای رفتن به سفری ماجراجویانه راضی کنند، زندگی راحت و بی دغدغه ی این هابیت به حاشیه رانده می شود.
گاندولف و همراهانش قصد دارند تا گنج بزرگی را به دست آورند که اژدهایی بزرگ و بسیار خطرناک از آن محافظت می کند. بیلبو با اکراه با آن ها همراه می شود اما هیچ نمی داند که در این سفر با حلقه ای جادویی و موجودی ترسناک به نام گالوم مواجه خواهد شد.
بخشی از کتاب
روزی روزگاری یک هابیت در سوراخی توی زمین زندگی میکرد. نه از آن سوراخهای کثیف و نمور که پر از دُم کرم است و بوی لجن میهد، و باز نه از آن سوراخهای خشک و خالی و شنی که تویش جایی برای نشستن و چیزی برای خوردن پیدا نمیشود؛ سوراخ، از آن سوراخهای هابیتی بود، و این یعنی آسایش.
یک در کاملاً گرد داشت مثل پنجره کشتی، که رنگ سبز خورده بود، با یک دستگیره زرد و براق و برنجی درست در وسط. در به یک تالار لوله مانند شبیه تونل باز میشد: یک تونل خیلی دنج، بدون دود و دم، با دیوارهای تخته کوب و کف آجر شده و مفروش، مجهز به صندلیهای صیقل خورده، و یک عالمه، یک عالمه گل میخ برای آویختن کت و کلاه: این هابیت ما دلش غنج میزد برای دید و بازدید.
تونل پیچ میخورد و تقریبا، اما نه کاملاً مستقیم در دامنه تپه – آن طور که همه مردم دور و اطراف به فاصله چندین و چند مایل به آن میگفتند تپه – پیش میرفت و میرفت و تعداد زیادی در گرد کوچک، اول از این طرف و بعد از طرف دیگرش رو به بیرون باز میشد.