کتاب آیشمن در اورشلیم اثر هانا آرنت
کتاب آیشمن در اورشلیم (Eichmann in Jerusalem) گزارشی در باب ابتذال شر: کتابی است از هانا آرنت (Hannah Arendt) نظریهپرداز آلمانی، که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد. در این کتاب آرنت، روایت یهودیای را بازگو میکند که در دوره به قدرت رسیدن آدولف هیتلر از آلمان گریخت، کتاب آیشمن در اورشلیم گزارشی از محاکمه آدولف آیشمن است. نسخه بازبینیشده و تفصیلیتر این کتاب، در سال ۱۹۶۴ منتشر شد.
آدولف آیشمن یکی از فرماندهان اساس آلمان نازی بود که به دلیل جنایات بیشمار در اردوگاههای کار اجباری و کورههای آدمسوزی و اتاقهای گاز در جنگ دوم جهانی «قصاب اروپا» لقب گرفت. او پس از جنگ به آرژانتین گریخت و سالها در فرار بود. در نهایت در سال ۱۹۶۱ در اورشلیم در دادگاهی محاکمه شد.
دادگاهی که هانا آرنت هم به آنجا رفت تا این محاکمه را مستندسازی کند. هانا آرنت در این دادگاه متوجه شد که آیشمن در ذات خود کارهایش را کاملا اخلاقی میدانسته و فکر میکرده به هموطنانش در حال خدمترسانی است. همین موضوع باعث شد که آرنت در تحلیلهای خود در این کتاب مساله «شر» را مطرح کند و بار دیگر به ما گوشزد کند که مفهوم اخلاق چیست.
بخشی از کتاب
ملاحظات حقوقی به کنار، حاضرشدن مبارزان یهودیِ سابق جریانهای مقاومت در جایگاه شهود به قدر کافی خوشایند بود. آن شبحِ آزاردهنده همکاری سراسری، آن جوّ خفقانآور و مسمومی که راهحل نهایی را احاطه کرده بود، تا حدی از میان برد.
اینواقعیتِ کاملا واضح که خود عمل قتل در مراکز کشتار معمولا به دست کماندوهای یهودی انجام میشد، از سوی شهود دادستانی بهصورتی کامل و منصفانه اثبات شده بود اینکه در اتاقهای گاز و کورههای مردهسوزی کار میکردند، دندان طلای جسدها را میکشیدند و مویشان را میچیدند، قبر حفر میکردند و بعد دوباره آنها را پر میکردند تا رد پای کشتار جمعی را محو کنند؛
اینکه تکنیسنهای یهودی اتاقهای گاز را در ترزیناشتاد ساخته بودند، و «خودمختاری» یهودیان آنجا چنان بسط یافته بود که حتی جلاد هم یهودی بود. اما این فقط هولناک بود؛ مساله اخلاقی نبود. انتخاب و دستهبندی کارگران در اردوگاهها را ماموران اس. اس انجام میدادند که میل آشکاری به عناصر جنایتکارانه داشتند؛
و بههرحال، فقط بدترینها را انتخاب میکردند. (ایننکته خصوصا در لهستان صادق بود. نازیها در این کشور بخش عظیمی از روشنفکران یهودی را درست همان موقعی سربهنیست کردند که روشنفکران لهستانی و اعضای حرفههای مختلف را کشتند، که از قضا، با سیاستشان در اروپای غربی تعارضی آشکار داشت، چون آنجا میل داشتند یهودیان برجسته را نجات بدهند و آنها را با بازداشتیهای غیرنظامی یا اسرای جنگی آلمانی تاخت بزنند؛ برگنبلزن، در اصل اردوگاهی برای «یهودیان مبادلهای» بود.).
مساله اخلاقی اینجا بود که توصیف آیشمن از همکاری یهودیان تا چه حد واقعیت داشت، حتی تحت شرایط راهحل نهایی: تشکیل شورای یهود [در ترزیناشتاد] و تخصیصِ کسبوکار به تشخیص شورا واگذار شده بود، جز انتصاب رئیس شورا، اینکه رئیس چه کسی باشد، البته بستگی به ما داشت، اما به شکل یک تصمیم زورگویانه نبود…
آرنت کتاب را اینگونه به پایان می رساند:
«و درست همانطور که شما (آیشمن) حامی و مجری سیاستی بودید که نمیخواست زمین را با مردم یهود و مردم چند ملت دیگر سهیم باشد – گویی شما و مافوقهایتان اساساً حق داشتید تعیین کنید که چه کسی باید یا نباید در جهان زندگی کند – ما هم به این نتیجه رسیدهایم که از هیچکس، یعنی از هیچیک از اعضای نژاد انسان، نمیتوان انتظار داشت که بخواهد زمین را با شما سهیم باشد. به این دلیل، و فقط به همین دلیل، شما باید به دار آویخته شوید».