کتاب دو قرن سکوت اثر عبدالحسین زرین کوب
دو قرن سکوت کتابی نوشتهٔ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ۲۰۰ ساله پس از سلطه عرب ها بر ایران را به خوبی و به صورت کاملا مستند و با ارائه انواع مراجع و منابع به تصویر کشیده شده. که در سال ۱۳۳۰ برای اولین بار منتشر شد.
این کتاب، تاثیراتی که حمله اعراب بر زندگی و احوالات ایرانیان در قرن دوم هجری گذاشته را مطرح میکند و مرتبه ویژه ایرانیان در علم و دانش و سخنوری را قبل از حمله اعراب و از بین رفتن عزت و شرف ایرانیان بعد از حمله اعراب را به نمایش میگذارد. عنوان کتاب به دلیل سکوت سنگین و ترس و وحشت حاکم بر جامعه آن زمان برگزیده شد که حدود ۲۰۰ سال طول کشید.
عبدالحسین زرین کوب برای نوشتن این کتاب از منابع موثق تاریخ و ادبیات فارسی استفاده کرده، اما بعضی اسلامگرایان، منتقدان و طرفداران تاثیر اسلام بر فرهنگ ایرانی، این کتاب را مملو از تعصب و اثری ملیگرایانه خطاب کردند.
از جمله معروفترین آنها کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام نوشته استاد مرتضی مطهری است. دکتر مطهری در بخشی از کتاب نقدی دارد بر مطالب دو قرن سکوت. نقدی که بیشتر نگاه زرین کوب به چگونگی ورود اسلام به ایران را در برمی گیرد.
بخشی از کتاب
ایرانیان در قرن اول حکومت عباسی هر چند در رفاه بودند، ولی از نظر سیاسی جز قلمرو خلافت اسلامی بودند. اما پس از صد سال یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و مخصوصا از زمان صفاریان، حکومت مستقل تشکیل دادند. و البته این حکومتهای مستقل تحت نفوذ معنوی خلفای عبّاسی بودند.
مردم ایران برای مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اکرم نوعی قداست قائل بودند و حکومت هیچ حاکمی را در ایران، مادامی که منشوری از خلیفه نمیآورد شرعی و قانونی نمیدانستند. تا آن که در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد و این جریان خاتمه یافت. پس از برچیده شدن خلافت عبّاسی، خلفای عثمانی در غیر ایران تا حدی نفوذ معنوی داشتند ولی در ایران به علّت تشیع این مردم و غیرشرعی دانستن خلافت آنها، به هیچ وجه نفوذی نداشتند.
برخی از مستشرقین و در رأس همه آنها سرجان ملکم انگلیسی، دو قرن اول ایران اسلامی را – یعنی از حدود نیمه قرن اول هجری که ایران فتح شد تا حدود نیمه قرن سوم هجری که کموبیش حکومت مستقل در ایران تشکیل گردید -به اعتبار این که در این دو قرن؛ ایران جزء قلمرو کلی خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته است، دوره سکوت و سکون و احیاناً دوره بردگی ایرانیان نامیدهاند و نوعی جاروجنجال راه انداخته اند، تا آنجا که برخی ایرانیان را تحت تأثیر فکر خود قرار دادهاند.
اگر از دید امثال سرجان ملکم بنگریم، یعنی توده ایرانی را ندیده بگیریم و به تحوّلات فرهنگی و غیرفرهنگی ثمربخش بینظیر که در همین دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ایران مفید افتاد؛ توجه نکنیم و تنها طبقهی حاکمه را در نظر بگیریم؛ حق داریم دورهای را که ایران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سکوت و سکون بشماریم…