کتاب سگ ولگرد اثر صادق هدایت

 

 

سگ ولگرد داستان کوتاهی رمانتیک، کنایی، نمادین و سیاسی است که از زاویهٔ دید دانای کل یا سوم شخص مفرد روایت می‌شود. روایت به‌شیوهٔ دانای کل، یعنی نویسنده یا راویِ داستان به‌ عنوان شخصیت در آن نقشی را بر عهده ندارد و همهٔ اعمال و افکار شخصیت‌ها را از بیرون، مشاهده و تشریح می‌کند. ساختار داستان «سگ ولگرد» ساده و روایی است.

طرح و نقشه (پیرنگ) داستان به گونه‌ای است که پات، بیش از یک سگ معمولی به نظر می‌رسد. حضور «منِ» نویسنده در داستان و به‌ویژه در تشبیه‌هایی که با هدف برانگیختن حساسیت خواننده گنجانده شده‌است، محسوس است. این «من» در لحن کلام نویسنده (کیفیت روانی سبک او) منعکس است.

 

بخشی از داستان

 

با احتیاط و ترس و لرز جلو دکان نانوائی رفت که تازه باز شده بود و بوی تند خمیر پخته در هوا پراکنده شده بود، يكنفر که نان زیر بغلش بود باو گفت : « بياه .. بیاه ! » صدای او چقدر بگوشش غریب آمد ! و يك تكه نان گرم جلو او انداخت.

بات هم پس از اندکی تردید، نان را خورد و دمش را برای او جنبانید. آن شخص، نان را روی سکوی دکان گذاشت، با ترس و احتیاط دستی روی سر پات کشید . بعد با هر دو دستش قلاده او را باز کرد. چه احساس راحتی کرد!

مثل اینکه همه مسئوليتها، قیدها و وظیفه ها را از گردن پات برداشتند. ولی همینکه دوباره دمش را تکان داد و نزديك صاحب دکان رفت، لگد محکمی به پهلویش خورد و ناله کنان دور شد .

صاحب دكان رفت بدقت دستش را لب جوی آب کر داد . هنوز قلاده خودش را که جلو دکان آویزان بود می شناخت از آن روز ، پات بجز لگد ، قلبه سنگ و ضرب چماق چیز دیگری ازین مردم عایدش نشده بود. مثل اینکه همه آنها دشمن خونی او بودند و از شکنجه او کیف میبردند !