کتاب صبح، ظهر، شب اثر سیدنی شلدون
کتاب صبح، ظهر، شب (Morning, Noon & Night) اثر سیدنی شلدون (Sidney Sheldon) داستانی جنایی پلیسی در مورد بچه های یه میلیاردر است که از پدرشان نفرت دارند و وقتی که او می میرد جمع م یشوند تا در مورد تقسیم ارث باهم صحبت کنند ولی یک دفعه سر و کله خواهری که ازش خبر نداشتند پیدا می شود و معلوم می شود که پدرشان کشته شده و همه اینها زیر سر یکی از بچه هایش به اسم ….
بخشی از کتاب صبح، ظهر، شب
دیمیتری پرسید: «آقای استانفورد می دانید دارند تعقیبمان می کنند؟»
هری استانفورد از بیست و چهار ساعت پیش متوجه این مسأله شده بود دو مرد و دو زن که لباسهایی معمولی به تن داشتند، سعی می کردند خود را بین جهانگردانی که صبح اول وقت برای گذراندن تعطیلات تابستانی شان در خیابانها می پلکیدند، پنهان کنند. ولی در دهکده ای کوچک همچون سنت پل دوونس به آسانی نمی شد از انظار پنهان ماند.
هری استانفورد متوجه آنان شده بود چون بیش از حد سعی می کردند نگاهشان به او نیفتد ولی هری به هر طرف رو می کرد یکی از آنان را می دید. تعقیب هری آسان بود چون قدش در حدود یک متر و هشتاد و پنج سانتی متر بود موهای سفیدش روی شانه اش ریخته بود و چهره ای نافذ و شراف منش داشت.
مطبوعات از او به عنوان شخصیتی برجسته نام می بردند، از قدرت رهبری، روش زندگی افراطی هواپیمای شخصی، کشتی تفریحی، خانه های افسانه ای او درهاب ساند و مراکش و لانگ آیلند و لندن و جنوب فرانسه همچنین از ملک باشکوه او در رزهیل واقع در بوستون یاد می کرد اما از خصوصیات شخصی او هیچ چیز نمی دانستند. …
… زن موقهوه ای پرسید «کجا داریم میرویم؟»
هری استانفورد چنان در افکار خود غرق بود که جوابی نداد. زوجی که از آن سوی خیابان او را می پاییدند از تدبیر جابجایی استفاده می کردند یعنی بعد از مدتی جای خود را به زوجی دیگر می دادند. استانفورد علاوه بر احساس خطر عصبانی هم بود چون به حریم او تجاوز شده بود. آنان جرأت کرده بودند خلوت او را در این بهشت پنهان برهم بزنند.
[dka_post_list id=”289526″]