کتاب همه چیز به فنا رفته اثر مارک منسن

مارک منسن  در کتاب همه چیز به فنا رفته ؛ کتابی درباره‌ امید (Everything is f*cked: a book about hope) با شوخ طبعی لطیفی که از مشخصه های بارز اوست، سعی دارد به جای ارائه نتیجه گیریها و پاسخهای قطعی و متعصبانه، سؤالات درست را برای مخاطب مطرح کرده و نتیجه گیری را برعهده خود خواننده قرار دهد.

این که آیا بدون امید، امکان زندگی وجود دارد؟ چه جور امیدی می تواند زندگی ما را در مسیر درست قرار دهد و از ما انسان بهتری بسازد و این که کدام امید، بهتر و کدام امید، مخرب و مضر است؟

در یک اثر نوشتاری، برای تمام جملات و نتیجه گیریهایی که ارائه می شود لزوما باید پیش فرضهایی وجود داشته باشد که بر پایه آنها درستی آن نتایج توسط خواننده، پذیرفته شود و آن چه باعث می شود محتوای یک کتاب از نظر ما درست و قابل پذیرش باشد، میزان قابل اتکا بودن و درستی همان پیش فرض هاست .

تمام پیش فرضهای این کتاب، بر اساس مطالعات و مشاهدات علمی و تفکرات متفکران بزرگ تاریخ بنا شده و مستندات مربوطه نیز در قالب پاورقی در اختیار خواننده قرار گرفته است.

قطعاً یکی از دلایل اصلی موفقیت کتابهای مارک منسون، همین دقت نظر و توجه به شعور مخاطب است که باعث شده کتاب اولش (با نام (The Subtle Art of Not Giving a F*ck) که در ایران با نام هنر ظریف بیخیالی ترجمه  و توسط ناشرین متعددی به چاپ رسیده است.) به مدت چند سال در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای جهان قرار گیرد.

بخشی از کتاب همه چیز به فنا رفته

اساساً ما ایمن ترین و موفق ترین ابناء بشر در طول تاریخیم که در عین حال، بیشترین حس ناامیدی را که بشر به خود دیده احساس می کنیم. هرچه به چیزهای بهتری دست پیدا می کنیم، احساس یاسمان نیز بیشتر می شود. این همان پارادوکس پیشرفت است و شاید بتوان آن را در یک حقیقت تکان دهنده خلاصه نمود: هر چه محل زندگی شما ثروتمندتر و امن تر باشد، احتمال این که مرتکب خودکشی شوید بیشتر می شود.

پیشرفت فوق العاده ای که در حوزه های سلامتی، امنیت و ثروت مادی بشر طی چند صد سال گذشته صورت گرفته قابل انکار نیست ولی اینها آمارهای گذشته اند، نه آینده. چرا که امید در جای دیگری یافت می شود: چشم اندازی که از آینده داریم.

امید به آمار متکی نیست. امید به نزولی بودن روند مرگ و میر ناشی از شلیک گلوله یا تلفات ناشی از تصادفات خودرو اهمیت نمی دهد و اهمیت نمی دهد که در سال گذشته حتی یک هواپیمای تجاری سقوط نکرد یا سوادآموزی در مغولستان به بالاترین سطح خود در تاریخ رسید (البته اگر خودتان شهروند مغولستان نباشید.) امید به مشکلاتی که تا به امروز حل شده اند، اهمیت نمی دهد، امید تنها به مشکلاتی اهمیت می دهد که تا به امروز حل نشده و باید حل شوند.

 چرا که هر چه دنیا به چیزهای بهتری دست می یابد، چیزهای بیشتری برای از دست دادن پیدا می کنیم و هر چه چیزهای بیشتری برای از دست دادن داشته باشیم، احساس می کنیم چیزهای کمتری برای امیدوار بودن در اختیار داریم.

برای ایجاد امید و حفظ آن به سه چیز نیاز داریم: حس کنترل، باور به ارزشمند بودن چیزی و یک جامعه. “کنترل” به این معنا که  حس کنیم تا حدی کنترل زندگی خودمان را در دست داریم که می توانیم سرنوشتمان را تحت تأثیر قرار دهیم.

“ارزش” به معنای یافتن چیزی مهم که در جهت رسیدن به آن تلاش کنیم، چیزی بهتر که ارزش کوشش ما را داشته باشد. و “جامعه” به این معناست که ما عضوی از یک گروهیم که به همان ارزشهای ما اهمیت میدهد و برای رسیدن به آنها تلاش می کند.

 بدون ارزشها هیچ چیز ارزش دنبال کردن ندارد و بدون کنترل، به قدری احساس ضعف می کنیم که نمی توانیم دنبال چیزی برویم. اگر یکی از این سه مورد را از دست بدهیم، دو مورد دیگر نیز از دست می روند و اگر همه این سه مورد را از دست بدهیم، امید را از دست داده ایم.

برای این که بفهمیم چرا امروزه ما از بحران امید رنج می بریم، باید مکانیزم امید را درک کنیم. باید نحوه تولید امید و محافظت از ا یاد بگیریم.

سه فصل بعدی این کتاب،  به نحوه تولید این سه محدوده در زندگی می پردازد: احساس کنترل، ارزشها، و جامعه ما.

بعد از آن به سؤال اولیه خود باز خواهیم گشت: در دنیای ما چه می گذرد که با وجود بهبود دائمی همه چیز، احساس ما رو به وخامت می رود؟


👉امتیاز بده.