کتاب برادران کارامازوف | داستایوفسکی

 

 

کتاب برادران کارامازوف (The Brothers Karamazov) آخرین اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایوفسکی است. رمانی که داستایوفسکی سه سال از آخرین سال‌های عمر خود را صرف نوشتن آن کرد. این رمان نهایتا در سال ۱۸۸۰ به پایان رسید و اگر نویسنده از دنیا نمی‌رفت قصد داشت داستان آن را ادامه دهد. به گفته خود داستایفسکی این رمان آغازی بر یک مجموعه‏ سه گانه بود، که با مرگ نویسنده دو اثر دیگر نوشته نشد. رمان، ماجرای پیرمرد فاسدالاخلاق و متمولی را روایت می کند که با سه پسرش به نام‌های میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر حرامزاده‌اش به نام اسمردیاکوف که هرچهار پسر از پدر متنفرند.

داستان این کتاب، ماجرای یک خانواده است و شرح نحوه ارتباطی که بین فئودور کارامازوف، پیرمرد فاسدالاخلاق و متمولی است که با سه پسرش به نام‌های میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر حرامزاده‌اش به نام اسمردیاکوف وجود دارد.هرچهار پسر از پدر متنفرند. میتیا ستوان است وعصبی٬ متکبر٬ حساس٬ زودرنج و تهی از فکر. ایوان مرد تحصیل کرده‌‏ای است که سرد و بی‏‌اعتنا در زیر نقاب بدبینی٬ سکوت کرده است.

او از ترس آن که رنج نبرد٬ منکر عشق خدا و عشق بندگان خدا است و از این عقیده خود دفاع می‏‌ کند. آلیوشا که باید طبق طرح اولیه داستایوسکی٬ قهرمان رمان باشد در محضر پیرمردی روحانی با تعالیم خشک و احساسات تند مذهبی پرورش یافته است. بالاخره اسمردیاکوف عضوی فاسدالاخلاق٬ بدقلب و مبتلا به صرع است و پدرش او را در خانه‏‌ اش به عنوان نوکر نگه داشته است .از ویژگی‏‌های مهم این کتاب عدم وجود یک شخصیت اصلی در داستان است، هر چند خود نویسنده اصرار دارد که آلیوشا را به عنوان قهرمان داستانش معرفی کند، اما در اصل به توصیف جامعه‏‌ای می ‏‌پردازد که در آن پدر کشی واقع شده است.

در این کتاب در توصیف شخصیت‏‌ها و فصل بندی آن به یکی از شاهکارهای داستایوسکی برخواهید خورد. شاهکاری که خواننده را دعوت به اندیشیدن به خطاهایی می ‏‌کند که منجر به چنین جنایاتی می ‏‌شود و مهمترین هدف نویسنده نیز همین است که این هدف را به نوعی در شخصیت مبهم ایوان کارامازوف نشان دهد. بعضی از قسمت‏های داستان توسط یک شخصیت دیگر روایت شده است. به نوعی می ‏‌توان داستایفسکی را خالق نوعی رمان “چند صدایی” نامید.

مشخصه‌‏ این روایت چند صدایی، طرح‏‌های داستانی است که در خطوط موازی جریان دارند و انعکاس آن‏ها را می‏‌توان در آگاهی شخصیت‏‌های متعدد دید. نویسنده در نخستین جمله‏ پیشگفتار خود مشخص کرده که قهرمان او نه بزرگترین برادر، بلکه کوچک ‌ترین آن‏ها، الکسی فیودورویچ کارامازوف، یا الیوشا است. این رمان به عنوان یکی از اثربخش ‌ترین رمان‏‌ها شناخته شده است. زیگموند فروید آن را جذاب ‏‌ترین رمان نوشته شده، خواند. به علت دارا بودن موضوعات عقده ادیپ که در حوزه تخصص فروید بود، این رمان مورد علاقه این روانشناس قرار گرفت.

دیگر نویسنده‌‏ای که به اثر بخش بودن رمان برادران کارامازوف در آثار خود اذعان داشته است، فرانتس کافکا است. او حتی خود و داستایوفسکی را خویشاوندان خونی خواند. موضوع پدر و پسر و روابط آنها، بن ‌مایه بسیاری از کارهای کافکاست که مسلما رمان داستایوفسکی در نقش دادن آنها بی اثر نبوده است.

 

بخشی از کتاب برادران کارامازوف

 

«همه‌اش دروغ است! به ظاهر راست است! اما در باطن دروغ است!» دمیتری از خشم می‌لرزید. «پدر، من عمل خودم را توجیه نمی‌کنم، آری، در حضور جمع به آن اعتراف می‌کنم، نسبت به آن سروان ددمنشانه رفتار کردم، و حالا از آن پشیمانم، و برای خشم ددمنشانه‌ام از خودم بیزارم. اما این سروان، همین نماینده جنابعالی، نزد همان بانویی رفت که ساحره‌اش می‌نامی، و از جانب تو به او پیشنهاد کرد سفته‌های مرا که در اختیار توست بگیرد تا، در صورتی که حساب اموالم را از تو بخواهم، به دادگاه شکایت کند و از بابت سفته‌ها به زندانم بیندازد.

و حالا سرزنشم می‌کنی که آن بانو دلم را ربوده است، حال آنکه تو بودی که او را برانگیختی دلم را برباید! خودش توی چشمم این طور گفت. داستان برایم گفت و به تو خندید! می‌خواستی به زندانم بیاندازی چون حسودیت می‌ شود که با اویم، چون بنا کرده بودی در جلب اجباری نظر او؛ از این هم خبر دارم؛ برای همین هم به تو خندید می‌شنوی – داستان را تعریف که می‌کرد، به تو می‌خندید. ای پدر مقدس، این مرد را باشید، این پدر را که پسر بی‌بندوبارش را سرزنش می‌کند!

 

درباره (نویسنده) فئودور داستایفسکی

 

فئودور داستایفسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱) رمان‌نویس روسی و روزنامه‌نگار، در مسکو متولد شد. دوران تحصیل خود را در خانه و مدارس خصوصی گذراند. بلافاصله پس از مرگ مادرش در سال ۱۸۳۷ او به سن پترزبورگ فرستاده شد، جایی که وارد کالج مهندسی ارتش شد. در سال ۱۸۳۹، پدرش نیز فوت کرد.
در زمانی که رمان برادران کارامازوف در سال‌های ۱۸۷۹-۸۰ منتشر شد، فئودور داستایفسکی در کشورش به عنوان نویسنده‌ای بزرگ و قابل احترام شناخته می‌شد. او که در تمام طول زندگی‌اش از بیماری صرع رنج می‌برد، در ۹ سپتامبر ۱۸۸۱ بر اثر خون‌ریزی در سن پترزبورگ درگذشت.

 

 


👉امتیاز بده.