کتاب تو نمی توانی به من آسیب بزنی اثر دیوید گاگینز

کتاب تو نمی توانی به من آسیب بزنی: بر ذهنت چیره شو و ناممکن را ممکن کن (Can’t hurt me: master your mind and defy the odds) زندگینامه سرسخت‌ترین مرد جهان، دیوید گاگینز (David Goggins) را به تصویر می‌کشد. مردی که با وجود گذشته‌ای سخت، از طریق سخت‌کوشی خود را به به یک ورزشکار استقامتی ممتاز جهان و چهره نیروی مسلح آمریکا تبدیل کرد.

او می گوید: این داستان، خاستگاه یک قهرمان است. آن قهرمان شما هستید. بیشتر ما فقط از 40 درصد از قابلیت های خود استفاده می کنیم. بیایید آن را افزایش دهیم …

مقدمه کتاب تو نمی توانی به من آسیب بزنی

آیا می دانید واقعاً چه کسی هستید و چه تواناییهایی دارید؟

مطمئنم گمان می کنید میدانید؛ ولی باور شما حقیقت را نشان نمی دهد. انکار، بزرگترین منطقه امن است. نگران نباشید. شما تنها نیستید. در سراسر جهان در هر کشور و شهری میلیونها نفر با چشمانی بی روح مانند زامبی در خیابانها می گردند، به راحتی عادت می کنند، خود را قربانی می دانند، و از تواناییهایشان بی خبرند.

همه اینها را می دانم؛ زیرا همیشه این افراد را دیده و صحبت هایشان را شنیده ام و من هم مثل شما روزی یکی از آنها بوده ام. من هم بهانه لعنتی خوبی داشتم. روزگار با من مهربان نبود. وقتی به دنیا آمدم بچه ضعیفی بودم. با کتک کاری بزرگ شدم. در مدرسه از لحاظ جسمی و روحی شکنجه شدم. آن قدر به من کاکاسیاه گفته اند که حسابش از دستم در رفته است!

ما فقیر بودیم و به سختی امرار معاش می کردیم. در خانه ای دولتی زندگی می کردیم. افسردگی ام داشت خفه ام می کرد. به بدترین وضع ممکن زندگی می کردم و آینده تاریکی در انتظارم بود. کمتر کسی می داند زندگی در بدترین وضع چیست؛ ولی من می دانم. شبیه ماسه روان است. شما را با تمام قدرت به زیر می کشد و رهایتان نمی کند. وقتی زندگی این گونه باشد برایت راحت تر است که خودت را به دست باد بسپاری و انتخابهای آسانی را تکرار کنی که تو را دائماً از پا در می آورند.

حقیقت این است که همه ما انتخابهای محدود کننده و طبق عادت می کنیم. این مسئله مانند غروب آفتاب طبیعی و عادی، و مانند جاذبه زمین بنیادی است. ذهنتان همین طور شکل می گیرد. به همین دلیل است که انگیزه ها از بین می روند. حتی بهترین سخنرانی انگیزشی یا روش خودیاری نیز فقط تأثیری موقتی دارند. آنها سیستم مغزتان را درست نمی کنند؛ آرزوهایتان را بزرگ و زندگی تان را شادتر نمی کنند. انگیزه تقریباً هیچ کس را تغییر نمی دهد. جبران قرعه بد تقدیر من فقط و فقط بر دوش خودم بود.

پس به دنبال درد رفتم و عاشق رنج شدم و در نهایت خودم را از ضعیفترین آشغال روی زمین به قویترین انسانی تبدیل کردم که خدا خلق کرده است! البته این چیزی است که خودم به خودم می گویم.

احتمالاً بچگی شما از من خیلی بهتر بوده و ممکن است هم اکنون نیز زندگی ای آبرومندانه و خوب داشته باشید؛ ولی فرقی نمی کند شما که هستید، والدینتان چه کسی هستند یا بوده اند، کجا زندگی می کنید، شغلتان چیست، یا درآمدتان چقدر است. در هر صورت احتمالاً فقط از ۴۰ درصد ظرفیت حقیقی تان استفاده می کنید.

خجالت دارد. همه ما ظرفیت بسیار بهتر بودن را داریم.

داستانی که می خوانید، داستان زندگی لعنتی ام، راهی اثبات شده برای تسلط به خود را نمایان خواهد کرد و به شما نیرو می بخشد تا با واقعیت روبه رو شوید، خودتان را پاسخ گو بدانید، دردهای تان را کنار بزنید، یاد بگیرید که به آن چه شما را می ترساند عشق بورزید، از شکست لذت ببرید، با تمام قوا زندگی کنید، و خودتان را واقعاً بشناسید.

انسانها با مطالعه و عادت و خواندن داستان تغییر می کنند. شما به کمک داستان من می فهمید که وقتی از بیشترین ظرفیت تان استفاده کنید ذهن و جسمتان قادر به انجام چه کارهایی خواهد بود. می فهمید چطور به آن ظرفیت دست یابید. وقتی انگیزه یافته باشید هرچه سر راهتان است به سوختی برای دگرگونی شما تبدیل می شود. از جمله تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، مصدومیت، طلاق، افسردگی، چاقی، مصیبت یا فقر.

گامهای مطرح شده در این کتاب الگوریتمی تکاملی را تشکیل می دهند که موانع را کنار می زنند و افتخار و آرامشی همیشگی به ارمغان می آورند.


👉امتیاز بده.