کتاب سرخ و سیاه اثر استاندال

کتاب سرخ و سیاه (The Red and the Black) اثر استاندال به زندگی مردی جوان به نام جولین سورل می پردازد.

دانشجوی علوم دینی است، اما ناپلئون را تحسین می کند و رویای پیروزی های نظامی را در سر می پروراند.

جولین به عنوان مُدرس فرزندان شهردار استخدام می شود، و زن شهردار را اغوا می کند و بعد از آن به پاریس می رود و دخترِ مردی نجیب زاده را شیفته خود می سازد. به تدریج این باور در ذهن سورل شکل می گیرد که راز موفقیت، فریبکارتر و فرصت طلب تر بودن است.

اما ثروتمندان، علیه او متحد می شوند، و این شخصیت بر لب پرتگاهی مرگبار قرار می گیرد …

نخستین فصول داستانی به قلم استاندال، مانند نخستین صحنه های مضحکه ای به خامه مولیر باید به دقت بسیار خوانده شود. این فصول کلید رمز همه کتاب را در بر دارد. سرخ و سیاه با توصیف قصبه ای به نام وریر Verrières آغاز می شود که قدرت احساس داستان پرداز در جریان آن شایان ستایش است.

یکی از بزرگترین موضوعهای سرخ و سیاه جنگ طبقه ها است. عقیده ای که استاندال درباره این جنگ دارد، بسی دامنه دارتر از عقیده تئوریسین های سیاست در عصر جدید است. اما کتاب او سرگذشت «تازه به دوران رسیده ای است که به دیواری که طبقه ممتاز، مدافع آن است راه می یابد و خویشتن را به طبقه ای می بندد که به آن تعلق ندارد.

او گذشته از دیوارهای املاک مسیو دورنال از دیوار مدرسه طلاب و عمارت دو لامول هم می گذرد. در پایان کار، اجتماع انتقام خود را می گیرد و به همان سهولتی که مسیو شلان ساده دل را از درون دیوارها بیرون می اندازد، سرانجام ژولین را در پشت دیوارهای زندان به بند می سپارد و او را نه به جرم قتل نفس، یا اقدام به قتل نفس یکی از اعضای آن، که به جرم کوشش برای غصب امتیازهای آن به دم گیوتین می دهد .

اکنون باید نظری به خصیصه و تازه به دوران رسیده، انداخت …


👉امتیاز بده.