کتاب چرا ملت ها شکست می خورند؟ اثر دارون عجم اوغلو، جیمز ای رابینسون

کتاب چرا ملت ها شکست می خورند؟ ریشه های قدرت، ثروت و فقر (Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty) اثر دارون عجم اوغلو، جیمز ای رابینسون، با نگارشی درخشان و دلپذیر به پرسشی پاسخ می دهد که قرنها متخصصان را درمانده کرده است. چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیرند و به واسطه ثروت و فقر. سلامتی و بیماری، غذا و قحطی از یکدیگر مجزا می شوند؟

آیا این امر ناشی از فرهنگ، آب و هوا یا جغرافیا است؟ شاید جهل و غفلت از سیاست های صحیح علت ناکامی ها است؟ مطلقا خير. هيچ يك از این عوامل قطعی یا محتوم نیستند. از این که بگذریم، چگونه توضیح دهیم که چرا بوتسوانا تبدیل به یکی از کشورهایی شده است که سریعترین رشدها را در جهان دارند، در حالی که سایر کشورهای آفریقایی همچون زیمبابوه، کنکو و سیرالئون در ورطه فقر و خشونت گرفتار آمده اند؟

عجم اوغلو و رابینسون بر مبنای پانزده سال مطالعه بر روی منابع اصلی به شواهد تاریخی فوق العاده ای از امپراطوری رم، دولت – شهرهای مایا و نیز دوران قرون وسطی، اتحادیه جماهیر شوروی و آفریقا نظم می بخشند تا نظریه اقتصاد سیاسی تازه ای بنا کند که ارتباطی وسیع با پرسشهای سترگ امروزین دارد. «چرا ملتها شکست می خورند؟» نحوه نگاه و درك شما را نسبت به جهان دکرکون می کند.

این کتاب که شش اقتصاددان برنده جایزه نوبل (كنت جی. ارو – نوبل ۱۹۷۲ ، رابرت سولو – نوبل ۱۹۸۷، بکر – نوبل ۱۹۹۲، میشل اسپنس و جورج آکرلوف –نوبل ۲۰۰۱ و پیتر دیاموند – نوبل ۲۰۱۰ ) و شماری از اندیشمندان آن را تحسین کرده اند می تواند اندیشه اقتصادی در ایران را متحول سازد. نویسندگان این کتاب همراه با گروهی از اقتصاددانان شرط توسعه را گذر از نظام الیگارشی (حکومت گروههای خاص یا به تعبیر مترجمان اندک سالاری) می دانند و سعی دارند شرایط اقتصادی موثر بر شکل گیری و فروپاشی نظامهای اندک سالار را تبیین کنند. این دیدگاه تحولی بزرگ در اندیشه اقتصادی است.

نویسندگان، علت اجرای نادرست سیاستهای اقتصادی و شکست کشورها در نیل به توسعه را در دوراهی سیاستمدار در حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروه خاص می دانند . و معتقدند، مشکل سیاستمدار عموماً کمبود علم و دانش نیست مشکل دوراهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تامین منافع عمومی و از دست دادن تدريجی قدرت سیاسی است.

این دوراهی سیاستمدار است که سرنوشت کشور را تعیین می کند. گروهی از اقتصاددانان، از جمله منکور اولسون و داگلاس نورث، به مانند نویسندگان این کتاب بر اهمیت دوراهی سیاستمدار تاکید کرده اند. سیاستمدار می داند اگر امکان استفاده از فرصتهای اجتماعی و اقتصادی برای همگان میسر باشد رشد اقتصادی افزایش می یابد.

دسترسی برابر به قدرت اقتصادی و فرصتهای اجتماعی برای بهبود عملکرد اقتصادی مفید و حتی ضروری است، اما برای سیاستمدار خطرناک است، زیرا قدرت اقتصادی به تدریج به حوزه های دیگر سرایت خواهد کرد و قدرت سیاسی او را به خطر خواهد انداخت.

سیاستمدار می داند که کارایی بیشتر به معنای رفاه بیشتر مردم و حتی مالیات بیشتر است، اما این کارایی مقدمات و نتایجی سیاسی دارد که برای سیاستمدار ممکن است پرهزینه باشد. سیاستمداران بر سر این دو راهی عموماً ترجیح می دهند که اقتصاد و سیاست را به گروهی معدود واگذار کنند، گروهی که حافظ منافع سیاسی آنها باشند. این مسیر همان اندک سالاری یا الیگارشی است.

این کتاب نشان می دهد هر جا شکوفایی اقتصادی به بار می نشیند الیگارشی رخت بربسته و هر جا اقتصاد زمین میخ ورد الیگارشی حاکم است. تجربه کشورهای مختلف از اروپای شرقی و شوروی سابق گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین مسجل ساخته است نمی توان در حکومتهای اندک سالار با سرمایه گذاریهای دولتی، حمایت از صنایع داخلی، خصوصی سازی، آزادسازی قیمتها، تجارت آزاد، و… گامی به سوی بهبود عملکرد اقتصادی برداشت.

سقوط ملتها که داستان بسیاری از آنها به روایتی جذاب در این کتاب آمده است همگی محصول اندک سالاری است. گریز از این پرتگاه تنها با هشیاری و توانمندی مردم امکان پذیر می شود. مطالعه و شناخت کشورهایی که به ورطه اندک سالاری سقوط کردند آگاهی بخش مردم است و از همین رو باید داستان یکایک کشورهایی را که اسیر اندک سالاری شدند خواند و از تجربه های آنها آموخت. این کتاب با مرور تجربه بسیاری از کشورها بزنگاه های تاریخی که یک کشور را به دام اندک سالاری می اندازد یا به عبور از اندک سالاری می انجامد به ما می آموزد.

کتاب ضمن معرفی این دسته از کشورها نشان می دهد که هیچ کشوری مصون از بازگشت دوباره اندک سالاری نیست. علاوه بر آموختن از تاریخ و آگاهی نسبت به تجارب سایر کشورها چگونه می توان از دام اندک سالاری رهایی یافت؟ آیا می توان قواعدی کلی برای گذر از اندک سالاری به دست آورد؟

این کتاب که در پانزده فصل نگارش شده است، درباره تفاوت عظیم میان درآمدها و سطح زندگی در کشورهای ثروتمند جهان مانند ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و آلمان، و ممالک فقیر از جمله کشورهای آفریقایی جنوب صحرای بزرگ، آمریکای مرکزی و جنوب آسیا بحث می کند.


👉امتیاز بده.