کنار رود پیدرا نشستم و گریستم اثر پائولو کوئیلو

 

کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم (By the River Piedra I Sat Down and Wept) از سه‌گانه‌ پائولو کوئلیو پس از کتاب‌های “ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد” و “شیطان و دوشیزه پریم” است. داستانی عاشقانه با سویه‌های مذهبی و فلسفی که درباره‌ زنِ جوانِ مستقل، فعال و در عین حال بی‌قراری است به نام پیلار که زندگی‌اش پس از برخورد با عشق دوران کودکی‌اش برای همیشه تغییر می‌کند.

 

بخشی از کتاب

 

کودکی و نوجوانی را با هم گذراندیم. بعد رفت، همان طور که همه جوانهای شهرهای کوچک می روند. گفت می رود جهان را بشناسد، که رؤیاهاش آن سوی دشتهای سوریا هستند. چند سال بی نکته خاصی گذشت. هر از گاهی نامه ای می گرفتم، اما همه اش همین بود چون او هرگز به جنگلها و جاده های کودکی مان برنگشت.

وقتی درسم تمام شده به ساراگوسا رفتم و فهمیدم حق با اوست. سوریا شهر کوچکی بود و تنها شاعر مشهورش می گفت راه با پیمودن اش ساخته می شود. وارد دانشکده شدم و نامزدی هم یافتم. شروع کردم به درس خواندن برای شرکت در یک کنکور تا کاری دولتی بگیرم، که هرگز نتوانستم. از راه کار به عنوان یک فروشنده شهریه دانشکده را پرداختم، در کنکور دولتی رد شدم، نامزدی ام را به هم زدم.

بعد، نامه هاش بیش تر شدند و تمبرهای کشورهای گوناگون روی نامه ها حسادتم را بر انگیختند. از من بزرگ تر بود همه چیز را می دانست، دور دنیا می گشت، بالهاش رشد می کرد اما من سعی می کردم ریشه بدوانم.

از یک مقطع زمانی به بعد در نامه هاش از خدا سخن می گفت، و نامه ها همیشه از جای مشخصی در فرانسه می آمد. در یکی از آنها آشکارا نوشت که دوست دارد وارد یک صومعه بشود و زندگی اش را وقف عبادت کند. پاسخ نامه اش را دادم و از او خواستم کمی صبر کند، و پیش از این که چنین مسؤولیت سنگینی را بپذیرد کمی از آزادی اش بیشتر لذت ببرد.

وقتی نامه ام را خواندم، تصمیم گرفتم پاره اش کنم: من که بودم که درباره آزادی و مسؤولیت برای او صحبت کنم؟ او بود که این چیزها را می دانست، نه من.

یک روز شنیدم که سخنرانی هم می کند. شگفت زده شدم، جوان تر از آن بود که بتواند به کسی چیزی بیاموزد. اما همین دو هفته پیش، کارت پستالی برایم فرستاد و گفت قرار است در مادرید برای گروه کوچکی سخنرانی کند و دوست دارد من هم آن جا باشم.

چهار ساعت از ساراگوسا تا مادرید سفر کردم، چون می خواستم ببینم اش. می خواستم صدایش را بشنوم. میخواستم در میخانه ای با او بنشینیم و زمانهایی را به یاد بیاوریم که با هم بازی می کردیم، و …

 

 

 


👉امتیاز بده.