کتاب جراح دیوانه اثر یورگن توروالد

کتاب جراح دیوانه (The Dismissal, the last days of Ferdinand Sauerbruch surgeon) اثر یورگن توروالد (Jürgen Thorwald) داستان زندگی فردیناند زائربروخ جراح معروف آلمانی است، جراح مشهوری که در پایان عمر خود دچار جنون ادواری شده بود.

این پزشک که در زمان آلمان نازی زندگی می‌کرد بسیار پزشک ماهری بود تا اینکه کم‌کم سایه‌ی جنون بر زندگی‌اش رفتارش را تغییر می‌دهد. …

ژارکن توروالد در سال ۱۹۱۹ میلادی در ایالت (راین) که امروز از ایالات آلمان می باشد متولد شد و بعد از تحصیلات مقدماتی وارد رشته پزشکی گردید و در آلمان و فرانسه و انگلستان رشته پزشکی را تعقیب کرد لیکن حرفه پزشکی را انتخاب ننمود. او در سال ۱۹۳۹ میلادی که آلمان به لهستان حمله كرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد وارد خدمت نیروی دریائی آلمان گردید و مشاهدات خود را در جنگهای زیر دریائی برای روزنامه های آلمان می نوشت .

پس از این که جنگ جهانی دوم با تمام رسید شروع به نویسندگی کرد و در آغاز خاطرات خود را در جنگ جهانی دوم، در چند کتاب منتشر نمود و آنگاه درصدد برآمد که شرح حال(زائر بروخ) جراح بزرگ آلمان را به رشته تحریر در آورد. در زمان نوشتهخ شدن این کتاب آن جراح معروف زندگی را بدرود گفته بود. و نویسنده بخود آن مرد دسترسی نداشت و برای نوشتن شرح حال او به شاگردان و دستیارانش و بیمارستانهائی که زائر بروخ در آنجا کار کرده بود و بخصوص بیمارستان (شاریتی) در برلن شرقی مراجعه کرد .

ژارگن توروالد نمی خواست در این مجموعه يك كتاب پزشکی بنویسد ولی چون کتابش مربوط به شرح حال يك جراح بزرك است، بطور طبیعی، اطلاعات پزشکی و زیست شناسی وارد بافت کتاب گردیده و خواننده ، از آن اطلاعات بهرمند می شود .

بخشی از کتاب

دست های آن مرد 72 ساله هنگام عمل جراحی طوری با سرعت حرکت می کرد که پنداری يك نوازنده بیست ساله با انگشتان خود مشغول نواختن چنگ می باشد و غده مضر و زائد که در مغز بیمار بود با دست جراح بزرك از مغز خارج شد و در ظرف زباله افتاد و لحظه ای بعد دستیاران قدیم و جدید (زائر بروخ) که چشم از ناحیه عمل بر نمی داشتند ناگهان دیدند که کارد (زائر بروخ) بسوی غده هیپوفیز رفت. آن عمل جراحی ربطی به غده (هیپوفیز) نداشت و جراح نبایستی به غده مذکور دست بزند.

اما با اینکه دستیاران قدیم و جدید دیدند که کارد (زائر بروخ) بطرف (غده هیپوفیز) رفت و عمل آن غده را بی مورد می دانستند لب به سخن نگشودند و یادآوری نکردند که نباید به آن غده دست بزند تا …


👉امتیاز بده.