کتاب هزار خورشید تابان اثر خالد حسینی

هزار خورشید تابان (به انگلیسی: A Thousand Splendid Suns)، دومین رمان خالد حسینی، نویسندهٔ افغانستانی است که به زبان انگلیسی نوشته شده‌است و به ده‌ها زبان زنده دنیا ترجمه شده‌است. این رمان در ژوئن سال ۲۰۰۷ برای دست کم سه هفته پرفروش‌ترین رمان آمریکای شمالی شد.
این کتاب در ایران با عناوینی چون «هزار خورشید درخشان» و «هزار خورشید تابان» و «هزاران خورشید تابان» «هزار آفتاب شگفت‌انگیز» «هزاران خورشید درخشان» «هزار خورشید باشکوه» ترجمه و منتشر شده‌است.
این کتاب تصویری از جامعه سنتی و مردسالار افغانستان در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد، عنصر دوستی نامتعارف میان دو «هوو» یا به‌بیان افغان‌ها، «هم‌باغ»، یکی از درون‌مایه‌های اصلی این کتاب است که ساختار آن را شکل داده است.
درون‌مایه دیگر شکل‌دهنده این کتاب تاریخ ۳۰ساله‌ای است که بر افغانستان رفته است: سال‌های پایانی سلطنت ظاهرشاه و کودتای جمهوری، به‌قدرت‌رسیدن کمونیست‌ها، حمله ارتش سرخ شوروی، جنگ‌های داخلی و حکومت مجاهدین، ظهور طالبان و سرانجام سقوط آنان از قدرت. شاید از همین روی، بخش زیادی از وقایع رمان در کابل روی می‌‌دهد که مرکز سیاسی تحولات افغانستان است.
داستان از زبان راوی دانای کل بیان می‌شود که به گذشته و آینده شخصیت‌های داستان آگاه است. کسی که شخصیتی ندارد و تنها داستان را برای جهان بیرون خود بنا به دلیلی تعریف می‌کند. او صرفاً قصه‌گویی است که داستان مریم و لیلا دو زنی را که تصادف روزگار در کنار هم قرار داده به تصویر می‌کشد. آن هم در میان سال‌های ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ میلادی که یکی از حساس‌تری برهه‌های تاریخ افغانستان بوده است.

بخشی از کتاب

مهمان‌های عید هم آمدند. همه‌شان مرد بودند، دوستان رشید. در که می‌زدند مریم می‌دانست که باید به طبقه بالا برود و در را ببندد. آن‌ها چای می‌نوشیدند، دود راه می‌انداختند و گپ می‌زدند. رشید به مریم گفته بود تا زمانی که مهمان‌ها نرفتند از اتاقش بیرون نیاید.
برای مریم مهم نبود. درحقیقت، حتی خوشحال هم می‌شد که رشید روابط زناشویشان را مقدس می‌دانست و از ناموسش حمایت می‌کرد. او از این حمایت احساس شادی می‌کرد. برایش مهم و با ارزش بود.
رشید روز سوم و آخرین روز عید به دیدن دوستانش رفت، مریم که تمام شب حالت تهوع داشت برای خودش آب جوشاند و چایی سبز درست کرد و کمی هل خرد شده در آن ریخت. شروع کرد به تمیز کردن بازمانده‌های عید دیدنی شب قبل: فنجان‌های واژگون، پوست تخمه‌ها در میان تشک‌ها ریخته بود و اضافه‌های خوراک روی بشقاب‌ها خشک شده بود. مریم همین جور که ریخت و پاش‌های شب قبل را پاک می‌کرد با خود گفت چقدر مردها در تنبلی پُرتوانند.
نمی‌خواست به اتاق رشید برود. اما کار نظافت او را به آن‌جا کشاند از اتاق نشیمن شروع کرد بعد پله‌ها، راهروی بالا و سر آخر اتاق رشید. می‌دانست که برای اولین بار است که وارد اتاق او می‌شود. روی تخت نشست و احساس تجاوز به حریم دیگران به او دست داد…


[aff-link link=”https://snappshop.ir/product/snp-1700759997/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AF” text=”خرید از اسنپ شاپ”]

👉امتیاز بده.