کتاب خاطرات یک بچه چلمن 8: (جلد هشتم) –  دور سوم

 

 

کتاب خاطرات یک بچه چلمن (Diary of a Wimpy Kid) جلد هشتم، دور سوم ماجرای اولین روز مدرسه است. شور و هیجان همه جا را فرا گرفته است! این بار چه بلاهایی قرار است سر گرگ هفلی بیاید!؟

جشن مدرسه در راه است و این ماجرا کل زندگی و کارو بار گرگ را به هم ریخته، گرگ دنبال کسی می گردد که با او به جشن برود. این بار هم قرار است دوستش، راولی، کمکش کند، اما آیا می کند!؟ سرانجام گرگ یک نفر را پیدا می کند، اما از قدیم گفته اند یک سیب را که به هوا بیندازی، هزار تا چرخ میخورد …

 

بخشی از کتاب کتاب خاطرات یک بچه چلمن 8

 

کاش زودتر شروع می کردم به نوشتن خاطراتم، به خاطر این که مطمئنم برای کسی که بعدا قرار است زندگی نامه مرا بنویسد، قطعا در مورد زندگی من تا پیش از دبستان یک عالمه سؤال پیش خواهد آمد.

خوش بختانه، از وقتی چشم به دنیا باز کردم تا حالا، همه چیز را به خاطر می آورم. حتی چیزهایی که قبل از تولدم اتفاق افتاده هم یادم می آید.

یادم می آید، آن روزها دور خودم در تاریکی مطلق شنا می کردم و پشتک وارو میزدم و هر وقت دلم می خواست چرتکی هم میزدم.

بعد یک روز وسط یک چرت عالی، با صدای عجیب و غریبی که از بیرون می آمد از جایم پریدم. اولش نمی دانستم صدای چه کوفتی است. اما بعدا فهمیدم مامان بلندگوهای ظبط را گذاشته روی شکمش.

گمانم مامان فکر می کرد اگر هر روز برای منی که تو شکمش هستم موسیقی کلاسیک پخش کند، وقتی به دنیا بیایم نابغه ای چیزی می شوم.

مامان هر وقت برایم موسیقی پخش نمی کرد تمام ماجراهای روزش را برایم تعریف می کرد.

 

 

 

 

بعد وقتی بابا از سر کار می آمد خانه، مامان مجبورش می کرد واو به واو ماجراهای روزش را برایم تعریف کند.

 

 


👉امتیاز بده.