ادگار آلن پو | زندگی و آثار او

چه سرنوشت مصیبت بار و پراندوهی است زندگی ادگار ہو! و مرگش چه پایان وحشتناکی که هراسناکی آن در ابتذال و بیهودگی آنست. ایالات متحده برای پو چیزی جز زندان وسیعی نبوده که او با تشنجات تب آلود فردی که برای تنفس در دنیائی غیر عادی تر آفریده شده بود، سراسر آن را می پیموده است. سرزمین وحش بزرگی که با نور گاز روشن شده و زندگی درونی و معنوی پو به عنوان یک شاعر یا حتی یک دائم الخمر چیزی نبوده به جز تلاشی دائمی و پیوسته برای فرار از نفوذ این محیط غیر دوستانه و نامهربان.

یک شرح حال نویس جدی و با وقار، به ما خواهد گفت که اگر پو حاضر می شد نبوغش را منضبط ساخته و استعدادهای خلاقه اش را به نحو مناسبتری با محیط آمریکا تطبیق دهد، می توانست یک نویسندۀ پولدار و یا به اصطلاح آمریکائی ها یک نویسنده پولساز شود.

ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe) به سال ۱۸۱۳ در بالتیمور زاده شد ( برحسب اظهار خود او) گریس ولد تاریخ تولدش را به سال ۱۸۱۱ دانسته. یک تاجر ثروتمند به نام آلن، شیفته این طفل تیره روز زیبا که طبیعت رفتاری، دلپسند نیز به او داده بود شده و چون خود فرزند نداشت، او را به فرزندی پذیرفت نام طفل از این به بعد شد ادگار آلن پو بدین ترتیب ادگار در شرایطی مرفه و در میان امیدواری مشروع و متکی به یکی از این ثروتهائی که اعتماد به نفس فوق العاده ای به اخلاق و خصوصیات شخص می بخشد بزرگ شد.

پدر و مادر خوانده اش در مسافرتی که به انگلستان، اکوس و ایرلند کردند او را همراه خود بردند و قبل از برگشت به کشورشان وی را نزد دکتر براند سبی که مؤسسه آموزشی مهمی را در استوک نیووینگتون نزدیک لندن اداره می کرد گذاشتند. پو در اثری بنام ویلیام ویلسون، این منزل عجیب را که به سبک قدیمی دورۀ الیزابت ساخته شده بود و خاطرات دوران شاگرد مدرسه ای اش را در آن توصیف کرده است.

ادگار در سال ۱۸۲۲ به ریچموند برگشت و تحصیلاتش را در آمریکا زیر نظر بهترین استادان محل ادامه داد در دانشگاه چارلوتس ویل که به سال ۱۸۲۵ وارد آن شد نه تنها به خاطر هوش و فراست تقریباً معجزه آسایش، بلکه به واسطه هوسبازیهای مفرطش یک زودرسی واقعاً آمریکائی – شهره خاص و عام شد و همین بوالهوسی ها موجب اخراج وی گردید.

لازم است یک نکته در اینجا یادآوری شود که پو در چارلوتس ویل قریحه و استعداد قابل ملاحظه ای در علوم فیزیک و ریاضی از خود نشان داده بود. بعدها در داستانهای عجیب و غریبش از این دانسته ها استفاده کرده و طریقه های غیر قابل انتظاری را به وجود می آورد.

در سال ۱۸۲۹ پس از مراجعت به آمریکا اظهار علاقه کرد به مدرسه نظامی وست پوینت وارد شود و او را در آنجا پذیرفتند ولی مثل هر جای دیگر بلافاصله علائم هوشی سرشار و قابل تحسین و در عین حال خارج از نظم و انضباط را از خود بروز داده و پس از چند ماه از آنجا اخراج گردید در عین حال در خانواده پدرخوانده اش، حادثه ای در شرف تکوین بود که نتایج یبسیار وخیم بر سراسر زندگی او داشت خانم آنن، مادرخوانده اش، که نسبت به او همچون فرزندی واقعی عشق می ورزید فوت کرد و آقای آلن با زن بسیار جوانی ازدواج کرد.

یک مشاجره خانوادگی در این جا صورت می گیرد ماجرائی عجیب و اسرارآمیز که هیچ کدام از شرح حال نویس های او آن را به روشنی بیان نکرده اند. بنابراین جای تعجبی نمی ماند اگر ادگار برای همیشه از آقای آلن جدا شده و آقای آلن هم که از زن جدیدش دارای فرزندانی شده باشد، و او را بکلی از ارثیه اش محروم ساخته باشد.

اندکی پس از ترک ریچموند، پو کتاب کوچکی از شعر منتشر ساخت. تهیدستی او را به سربازی کشاند و به نظر می رسد که از ایام بیکاری زندگی دشوار در سربازخانه برای تهیه مصالح تألیفات آینده اش استفاده می کرده است. تألیفاتی عجیب که ظاهراً برای این خلق شده تا به ما نشان دهد که اعجاب و شگفتی جزء تفکیک ناپذیر زیبائی است.
با ورود به زندگی ادبی، (تنها محیطی که بعضی انسانهای سرافکنده و محروم در آن می توانند زنده بمانند، پو داشت از تهیدستی و فقری فوق العاده تلف می شد که تصادف سعادت آمیزی او را نجات داد صاحب یک مجله دو جایزه، یکی برای بهترین داستان و دیگری برای بهترین شعر تعیین کرده بود. نوشته فوق العاده زیبایی توجه آقای کندی که ریاست شورای انتخاب را به عهده داشت به خود جلب کرد و در صدد برآمد شخصاً دست نویسها را بررسی کند. بنظر می رسدکه پر هو دو جایزه را ربود اما فقط یکی از آنها به او اعطا شد.

رئیس شورا کنجکاو شد که این نویسنده ناشناس را ملاقات کند. مدیر روزنامه مرد جوانی را نزد وی آورد با زیبائی خیره کننده، با لباسهائی مندرس که تا زیر گلویش دکمه شده بود و با قیافه ای نجیبانه که به همان اندازه که گرسنه بود، مغرور هم بود. کندی با او به خوبی رفتار کرد. پو را با شخصی بنام توماس وایت که می خواست در ریچموند نشریه ای به نام موثرن لیتریری مسنجر منتشر کند آشنا ساخت آقای وایت مرد جسوری بود اما بدون هیچ گونه استعداد ادبی او احتیاج به کسی داشت که در این راه کمکش کند. بنابراین پو، جوان در بیست و دو سالگی ـ خود را در رأس مجله ای یافت که سرنوشت آن به طور کامل به او بستگی داشت.

وسائل پیشرفت و توسعه را برای مجله فراهم آورد موثرن لیتریری مسنجر از آن به بعد مشتریان و شهرت زیاد خود را به این آدم خارق العادة لعنتی و این دائم الخمر اصلاح نا پذیر مدیون بود. در همین مجله بود که برای اولین بار داستان (ماجرای بی نظیر شخصی به نام هانس فال) و بسیاری داستانهای دیگر را منتشر کرد. مدت دو سال ادگار پوبا پشتکاری شگفت آور، با ساخته هایی به روالی نو و با مقاله هائی انتقادی که تروتازگی وضوح و سختگیری معقول آن جلب توجه همه را می کرد موجب شگفتی خوانندگان شد.

علیرغم خدماتی که پو برای مجله انجام داد، تقریباً پس از دوسال میانه آقای وایت با او به هم خورد. علت این جدائی را طبعاً باید در حالات سودائی و بحرانهای ناشی از باده گساری شاعر جستجو کرد. عوارضی که مشخص کننده خلق و خوی باطنی او بود و آسمان افکار بلندش را همچون ابرهائی شوم که ناگهان به مفرح ترین منظره ها حالتی اندوهگین و ظاهراً ترمیم ناپذیر می دهد تیره و تار می ساخت از آن به بعد ما میبینیم که شاعر نامراد مانند یک صحرانشین چادر خود را هر آن در جائی بر پا کرده و اثاث مختصر خویش را از شهری به شهر دیگر انتقال میدهد.

در هر جائی او به اداره کردن مجلات پرداخته و یا به نحو درخشانی با آنها همکاری میکند. او با سرعتی خیره کننده مقالاتی انتقادی فلسفی و داستانهائی سرشار از افسون منتشر می سازد که بعدها در مجموعه ای تحت عنوان «داستانهای شگفت انگیز و تفننی » به چاپ می رسد عنوانی قابل ملاحظه و عمدی، زیرا صنایع بدیع و پیچیده و شگفت آوری که در نوشته هایش به کار می برد چهره انسانی آنها را طرد می کند و مشاهده می شود که از خیلی جهات نوع ادبیاتی که پو به وجود می آورد ما فوق انسانی است.

پو تصمیم گرفت قرائت آثارش (رسم بوده که خود نویسنده آثار خود را در میان جمع می خواند و از این طریق نیز درآمدی به دست می آورد) را در ویرجینیا انجام دهد و امیدوار بود که دوستان ادبی اش و نیز رفقای قدیمی در وست پوینت به یاری وی بشتابند. بنابر این از شهرهای مهم ویرجینیا بازدید به عمل آورد . در شهر ریچموند آشنایان خود را باز یافت و تمامی کسانی که پو را از زمان گمنامی به بعد ندیده بودند، برای تماشای همشهری مشهور و سر شناس خود شتافتند.

در تاریخ ششم اکتبر چمدانهایش را به باراندازی که از آنجا باید به طرف فیلادلفیا می رفت، فرستاد و خود به میخانه ای سر راهش رفت تا مشروب محرکی بنوشد. در آنجا متأسفانه با تعدادی از دوستان قدیمی برخورد کرده و ماندنش به درازا کشید. فردا صبح در تاریک روشن، سپیده دم جسدی در کوچه پیدا شد – باید آن را جسد نامید؟ – نه، بلکه جسمی که هنوز زنده بود اما مرگ نشان فرمانروائی خود را بر آن گذاشته بود. در جیبهای او نه مدرک شناسائی پیدا شد و نه پول، و مردم او را به بیمارستان رساندند. در آنجا بود که پو در شب یکشنبه ۷ اکتبر ١٨٤٩ در سن ۳۷ سالگی بر اثر تب مغزی توأم با تشنج، بیماری وحشتناکی که تا به حال دوبار دیگر مغز او را مورد حمله قرار داده بود، زندگی را بدرود گفت. بدین ترتیب یکی از بزرگترین قهرمانان جهان ادب و مردی نابغه که در داستان «گربه سیاه» این کلمات سرنوشت ساز را نوشته بود«چه بیماری دیگری با مرض اعتیاد به الکل قابل مقایسه است»، رخت از جهان بربست.









برخی از آثار آلن پو

– داستان‌ها

سوسک طلایی، گربه سیاه، داستان‌های شگفت‌انگیز یا داستانهای عجیب و غریب، قلب رازگو، زنده به گور، برنیس، بشکه آمونتیلادو، زوال خاندان آشر، قورباغه، لیژیا، مرد توده، نقاب مرگ سرخ، قتل‌های خیابان مورگ، مغاک و آونگ، شب هزار و دوم شهرزاد، به هلن، تیمور لنگ، کلاغ، جنایت در کوی، غسالخانه، سایه، نامه دزدیده شده …

– اشعار

اعراف، آنابل لی، زنگ‌ها، شهری در دریا، ال‌دورادو، قصر جن زده، لنور، غراب، اولالوم، اشعار رمزی ادگار الن پو

مقاله

اصل شاعری (۱۸۴۸)، فلسفه ترکیب (۱۸۴۶)، فلسفه مبلمان (۱۸۴۰)

👉امتیاز بده.