انسانی بسیار انسانی یا انسانی زیادی انسانی

کتاب انسانی بسیار انسانی یا انسانی زیادی انسانی: کتابی برای روح‌های آزاد (به آلمانی: Menschliches, Allzumenschliches: Ein Buch für freie Geister‎ ) اثر فریدریش نیچه. در سال ۱۸۷۸ برای نخستین بار چاپ شد.
این کتاب سومین کتاب نیچه بود و از دو کتاب پیشین او، متفاوت بود. در این کتاب، هر چیزی در زندگی انسانی که به نظر متعالی می رسد به محکمه ژرف نگری و تعمق فرا خوانده می شود و نتایج تحقیرآمیزی به دست می آورد.

نیچه در انسانی، زیاده انسانی معتقد است که هیچ چیز مبرا از انتقاد نیست و ممکن است همه «بت» های مورد ستایش، آنگاه که مورد تفحص انتقادی قرار می گیرند، توخالی و «زیاده انسانی» از آب درآیند.

او می خواهد اینچنین نشان دهد که انسانیت زیاده انسانی ما از آنچه باید بسیار کمتر دارد اما با وجود این به ما چیزی می دهد که با آن فعالیت کنیم که البته نباید آن را ناچیز بگیریم، ولی اگر می خواهیم از خود چیزی شایسته بسازیم باید نگاهی عمیق به خویشتن داشته باشیم و همین امر را در این اثرش در کانون توجه قرار می دهد و بدین ترتیب نیچه رمانتیسم به نیچه ای ناتورالیسم تحلیلی محض جهت گیری می کند.

نیچه اعتقاد دارد، از نخستین سده ها باور داشتند و می دانستند که اندیشیدن در باب مسایل انسانی، بسیار انسانی (یا به اصطلاح علمی همان مشاهده روانشناختی) از ابزارهای کاستن بار سنگین زندگی است و ممارست در این هنر به حضور ذهنی در شرایط و موقعیتهای دشوار در محیطی کسالت بار کمک می کند و با آن حتی از سخت ترین و ناگوارترین شرایط زندگی خویش می توان به نتایجی در قالب گزیده گویی رسید و اندکی احساس بهتری یافت.

چرا این مساله را در سده نوزدهمی فراموش کرده اند که در آلمان و حتی در اروپا نشانه های کمبود این مشاهده روانشناختی بسیار بارز است؟ البته نه در داستان و نوول و اندیشه های فلسفی (زیرا تمامی اینها آثار انسانهایی استثنایی است)، بلکه بیشتر در قضاوت پیرامون وقایع و شخصیتهای اجتماعی چنین شده است و به خصوص آن هنر تحلیل و جمع بندی روانشناختی در تمامی طبقات اجتماعی را نمی توان دید که در آن بیشتر درباره مجموعه انسانها نه درباره انسان به تنهایی سخن گفته می شود.

چرا اجازه می دهند که غنی ترین و بی خطرترین راه برای حفظ خویش از دست برود؟ چرا دیگر آثار استادان بزرگ روانشناسی را نمی خوانند؟ …


👉امتیاز بده.