قمارباز | داستایوسکی | Dostoevsky

 

رمان قمارباز (The Gambler) یکی از آثار درخور و ممتاز داستایوسکی درباره‌ قمار است، قماربازانی که هر چقدر می‎برند حریص‎تر می‎شوند و هرچه می‌بازند پشیمان نمی‌شوند. راوی داستان الکسی ایوانویچ معلم سرخانه‌ای است که وارد خانواده‌‌ای اشرافی شده. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی می‌کنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد . الکسی ندانسته عاشق پولینا–خواهر زن ژنرال- می‎شود ؛ زنی که با سنگدلی و بی‎اعتنایی با او رفتار می‎ کند .

الکسی داستان را در حالی روایت می‌کند که یا از قمارخانه برگشته است و یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواسته‌هایش می‌داند. رمان قمارباز رمانی‌ست با طنزی سیاه درباره‌ طمع و خودتخریب‌گری .

بخشی از قمارباز | داستایوسکی

وقتی که برای اولین بار در عمرم قدم به سالن قمار گذاشتم، مدتی تردید داشتم که قمار بکنم. گذشته از این که ازدحام جمعیت حرکات مرا فلج می کرد وانگهی من تنها بودم و این نیز همان تأثیر را داشت.

به نظرم آمد که به جای بازی کردن، خیلی زود برگردم. اعتراف می کنم که قلبم میزد و خونسردی نداشتم از مدتی پیش یقین داشتم که رولتنبورگ را بدون یک ماجرا ترک نخواهم گفت. یقین داشتم که چیزهایی غریزی و جبری، خود به خود، در سرنوشت من یک باره سر خواهند رسید.

این می باید می شد و خواهد شد. خیلی خنده آور است که چنین اعتمادی به بازی قمار در کسی پیدا شود.ولی من عقیده کسانی را که انتظار به دست آوردن پول را در قمار پوچ و نامعقول می شمردند سخت مسخره آمیز می دانستم. به چه دلیل قمار بدتر از راه های دیگر به دست آوردن پول است؟ مثلا از تجارت؟ درست است که در میان صد نفر، فقط یکی می برد ولی این برای من چه اهمیت دارد؟

به هر جهت تصمیم گرفته بودم که آن شب فقط دقت کنم و اطرافم را بپایم و اقدامی هم برای چیزی نکنم نتیجه اولین باری که به قمار آمده بودم نمی توانست جز یک چیز اتفاقی و بی معنی باشد. من این را یقین داشتم. گذشته از این می بایست طرز بازی را نیز یاد می گرفتم؛ زیرا با وجود توصیفهای بی شماری که از بازی رولت با حرص و ولع خوانده بودم، هیچ چیز از خصوصیات آن را درک نمی کردم و نمی فهمیدم.

اول،همه چیز در نظرم ناپاک و نفرت انگیز بود. از ظاهر حریص و مضطرب این قیافه هایی که، دوجین دوجین و حتی صدتا صدتا، روپوش سبزمیز قمار را محاصره کرده بودند، چیزی نمی گویم. بی شک در میل به این که باید فورا هر چه بیشتر پول به دست آورد، ناپاکی و رذالتی نمی دیدم. من همیشه …

 

 

 

 

 

 


👉امتیاز بده.