کتاب تئوری انتخاب یا نظریه انتخاب نوشته ویلیام گلاسر
کتاب تئوری انتخاب (Choice Theory) یا نظریه انتخاب، نوشته ویلیام گلاسر می گوید منشاء رفتارها، احساسات و انگیزههای انسانها، انتخابها و رفتارهای هر فرد و تحلیلهای درونی اوست.
ویلیام گلاسر (William Glasser) همچنین معتقد است روانپزشکان با فاصله گرفتن از الگوهای درمان مبتنی بر مشاوره و تأکید بر درمان شیمیایی از درمان ریشهای بیماریها فرار کرده و صرفاً به مدیریت عوارض بیماریها میپردازند.
ده اصل مهم این تئوری
ویلیام گلاسر، ده اصل مهم تئوری انتخاب را در کتاب تئوری انتخاب چنین عنوان مینماید، و معتقد است با رعایت این اصول میتوان در ابتدا آزادی و اختیار شخصی را تعریف و سپس بازتعریف نمود.
اصل اول: ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
اصل دوم: تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم اطلاعات است. این که با اطلاعات چگونه برخورد کنیم انتخاب خود ما یا دیگران است.
اصل سوم: تمام مشکلات روان شناختی طولانی مدت، از مشکلات رابطهای سرچشمه میگیرند. مشکلات رابطهای تا حدودی علت مشکلات دیگری چون درد، خستگی، ضعف و برخی بیماریهای مزمن، که معمولاً به آنها بیماریهای سیستم ایمنی گفته میشود، نیز هستند.
اصل چهارم: مشکلات عاطفی، بخشی از زندگی حال حاضر ما هستند.
اصل پنچم: وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفتهاست، اگرچه بر آنچه امروز هستیم تأثیری شگرف داشته، ولی بازنگری و مرور این گذشته دردناک، بر آنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطه مهم کنونیمان، اثر ناچیزی دارد و کمکی به ما نمیکند.
اصل ششم: ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را دنیای کیفی نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این دنیای کیفی.
اصل هفتم: میتوانیم نیازهایمان را فقط از طریق تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. در حقیقت تنها چیزی که وجود دارد رفتار ما است.
اصل هشتم: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مؤلفه به هم پیوسته عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شدهاست.
اصل نهم: رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم. برای مثال به جای استفاده از عبارت من افسرده هستم یا من افسرده شدهام، درست آن است که بگوییم: من افسردگی را انتخاب کردهام یا من افسردگی میکنم.
اصل دهم : تمام رفتارهای کلی، انتخاب هستند اما ما فقط بر مؤلفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مؤلفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم، یعنی با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آنها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز میتوانیم کنترل کنیم.
بخشی از کتاب
فرض کنیم می توانستید از تمام مردم دنیا که مشکل گرسنگی، بیماری یا فقر ندارند و ظاهراً دلایل زیادی برای زندگی کردن دارند، بخواهید صادقانه به سؤال «چطوری؟» جواب بدهند. احتمالاً میلیونها نفر از آنها می گفتند «من آدم بدبختی هستم.» اگر از آنها بپرسید چرا تقریباً تمام آنها کس دیگری را عامل و علت بدبختی خود معرفی میکنند ـ مثلاً معشوق یا معشوقه، زن – شوهر همسر، قبلی، فرزندان، والدین معلمان دانش آموزان یا همکاران خود را عامل بدبختی خود معرفی می کنند تقریباً کمتر کسی را می توانیم پیدا کنیم که این جمله ها را نشنیده باشد.
داری دیوانه ام میکنی… این واقعاً عـذابـم می دهد… تو اصلاً ملاحظه احساساتم را نمی کنی؟… آن قدر دیوانه ام میکنی که نمیتوانم درست و غلط را تشخیص بدهم کسانی که چنین چیزهایی میگویند هرگز به این فکر نمیکنند که خودشان این بدبختی را انتخاب کرده اند.
نظریه انتخاب می گوید خود ما هستیم که تمام اعمالمان از جمله احساس بدبختی مان را انتخاب می کنیم دیگران نه می توانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام چیزی که از دیگران می توانیم بگیریم و تمام چیزی که به دیگران می توانیم بدهیم اطلاعات است اما اطلاعات فی نفسه و به خودی خود نمی تواند ما را وادار به انجام کاری یا داشتن احساسی کند.
اطلاعات وارد مغز می شود و مغز آن را پردازش می کند. بعد تصمیم می گیریم چه کار کنیم همان طور که به طور مفصل در این کتاب توضیح داده ام تمام اعمال و افکارمان را به شکل غیر مستقیم و تقریباً تمام احساسات و حتی بخش عمده ای از فیزیولوژی خود را انتخاب می کنیم. هر چقدر هم که احساس بدی داشته باشید بخش اعظم وقایعی که در هنگام درد و بیماری درون بدنتان می گذرد نتیجۀ غیر مستقیم اعمال و افکاری است که انتخاب می کنید یا کرده اید. …